جدول جو
جدول جو

معنی اول تا - جستجوی لغت در جدول جو

اول تا
نخی که چوب اول خیش را به هم وصل می کند تا یوغ از جای خود خارج
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اوستا
تصویر اوستا
(پسرانه)
نام کتاب آسمانی زردشت، نام کتاب مقدس زرتشتیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اولی تر
تصویر اولی تر
سزاوارتر، شایسته تر، بهتر، برای مثال ترک احسان خواجه اولی تر / کاحتمال جفای بوابان (سعدی - ۱۱۲) . با آنکه اولی خود صفت تفضیلی است، باز هم در فارسی علامت صفت «تر» به آن می افزایند
فرهنگ فارسی عمید
(اَ لا تَ)
اولی + تر، سزاوارتر و بهتر. (ناظم الاطباء) :
ایزد او را از پی سالاری ملک آفرید
زو که اولیتر بگنج و لشکر و تاج و نگین.
فرخی.
ورگ زدن اندر این فصل (بهار) اولیتر از آن بود که اندر فصلهای دیگر. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). بدین سبب اولیترین روزگاری بدارو خوردن روزگار خزان است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
گفت او را نیست الا درد لوت
پس جواب احمق اولیتر سکوت.
مولوی.
ترک احسان خواجه اولیتر
کاحتمال جفای بوابان
بتمنای گوشت مردن به
که تقاضای زشت قصابان.
سعدی.
ایام شباب است شراب اولیتر
با سبزخطان بادۀ ناب اولیتر
عالم همه سربسر رباطیست خراب
در جای خراب هم خراب اولیتر.
حافظ.
رجوع به اولی شود، امید داشتن. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
کنیب. (ابن البیطار، از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گندم که از آن نشاسته میگیرند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان انگوران بخش ماه نشان شهرستان زنجان دارای 417 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات، میوجات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(اَوْ وَ لِیْ یا)
جمع واژۀ اولیه. قضایایی که مجرد تصور طرفین آنها کافی است برای جزم عقل به ثبوت نسبت یا سلب آن. اولیات که بدیهیات نیز نامیده میشود بر بخشی از مقدمات یقینی ضروری اطلاق میگردد و آن چنانست که حکم در آن پس از حصول تصور طرفین بچیز دیگری نیاز ندارد بشرط آنکه غریزه ای که بوسیلۀ آن حکم به ثبوت یا سلب میشود سالم باشد. پس کودکان و دیوانگان واشخاص کودن از این حکم مستثنی هستند. مثلاً کل بزرگتر از جزء است و واحد نصف اثنین است جزو اولیات شمرده میشوند و گاهی اولیات بر ضروریات اطلاق میگردد به اعتبار اینکه ضروریات از اوائل علوم شمرده میشوند در این صورت اولیات بر معنی لغوی آن حمل گردیده است. (کشاف اصطلاحات الفنون از شرح مطالع) (دستور العلماء)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
جمع واژۀ اولی. (منتهی الارب). رجوع به اولی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اوستا
تصویر اوستا
کتاب مذهبی زرتشتیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولیت
تصویر اولیت
پیشی تقدم
فرهنگ لغت هوشیار
مال و جنس و اسیری که پس از تاخت و تاز و غارت از دشمنی گیرند چپاول
فرهنگ لغت هوشیار
جمع، ولی، یاران، دوستان خدا، عارفان، خداوندان کارها، بزرگان کشور، نزدیکان، برگزیدگان خدا، مردمان مقدس و پارسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اول شب
تصویر اول شب
سر شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولترا
تصویر اولترا
فرانسوی فرا پیشوند برخی واژگان
فرهنگ لغت هوشیار
نخستین ها، بن ها نمودها، جمع اولیه: نخستینهااولها، تصورات و تصدیقات بدیهی و قضایای ضروری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولیتر
تصویر اولیتر
اصول انسانیت، مکتب انسان گرائی
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی گندم پا از گیاهان گیاهی از تیره گندمیان که جزو گیاهان علفی پایا میباشد. گلهایش منفرد و بشکل خوشه در انتهای ساقه قرار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولکا
تصویر اولکا
زمین بوم، ناحیه قسمتی از ایالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولیا
تصویر اولیا
سرپرستان
فرهنگ واژه فارسی سره
دفعه ی اول، بار اول
فرهنگ گویش مازندرانی
کدام یک، اشاره به دور یا مجهول، کدامین
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی که در دو سمت گردن گاو قرار گرفته و بوسیله ی ریسمانی.، ابل چو
فرهنگ گویش مازندرانی
شب زفاف
فرهنگ گویش مازندرانی
شخم اول زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
لگدمال کردن کودگیاهی در خزانه ی برنج
فرهنگ گویش مازندرانی
این یکی، این
فرهنگ گویش مازندرانی
از دهکده های استرآباد رستاق
فرهنگ گویش مازندرانی
خیس و آب گرفته
فرهنگ گویش مازندرانی
آب بردگی خاک کوه در اثر سیلاب
فرهنگ گویش مازندرانی
اول تا
فرهنگ گویش مازندرانی
تاووسک، پرنده ی تالابی بسیار زیبا
فرهنگ گویش مازندرانی
باف ای از گیاه مردابی که بیشتر جهت آویزان نمودن ظروف محتوی
فرهنگ گویش مازندرانی
ریسمانی متصل به ال چو که از ابزارهای گاوآهن است
فرهنگ گویش مازندرانی
آبدار، پرآب، میوه ی آب، نگهبان آب، غرق در آب، آبدار
فرهنگ گویش مازندرانی
پشمی، از پشم
دیکشنری اردو به فارسی